یوسف فلاحیان-  هوا، آب و غذا هر سه برای بقا و تداوم زندگی لازم هستند، اما اولویت و اهمیت هوا بیشتر از آب و اولویت آب بیشتر از غذا است و هرچند در نهایت عدم وجود هرکدام نیستی و نابودی را بدنبال خواهد داشت لیکن شرط عقل در وهله اول کوشش در راستای تأمین هوا است. با توجه به نکته فوق الذکر مسائلی همچون تأمین منابع آبی (سد سازی)، کشاورزی، جاده سازی در صورتیکه ایجاد و انجام آن دارای اهمیتی به مثابه ی تأمین هوا برای انسان باشد، شک نیست که در مقایسه با مسائل و موضوعات میراث فرهنگی کشور از اهمیت و اولویت به مراتب بیشتری برخوردار است و نمی توان به بهانه ی حفظ آثار جلوی تأسیسات زیربنایی و اولویت دار کشور را گرفت. البته مسئله فوق الذکر بر عده ی زیادی از خواص و حتی عوام قابل درک و دفاع است و اما در زمانی که قرار است اولویت موضوعاتی نظیر حفظ و نگهداری اماکن و بافت های فرسوده تاریخی در مقابل توسعه فضاهای مدرن و کاربردی تشخیص داده شود، درک آن به مراتب پیچیده تر شده و تصمیم گیری در مورد آنها سخت تر می نماید.

اخیرا مطالبی به نقل از ریاست محترم سازمان، جناب آقای سلطانی فر در خصوص معضلات و مشکلات ثبت اماکن و محوطه های تاریخی کشور مطرح شده به این مضمون: که تاکنون پیامد قرار گرفتن بسیاری از بناها و یا محوطه ها در فهرست آثار فرهنگی و تاریخی کشور، بیشتر از اینکه به عمران و بهره برداری بهینه از آن اثر منجر شود برعکس خسارتهایی را بدنبال داشته و در کل وضعیت را بگونه ای درآورده که امروزه کمتر کسی از صاحب ملک و اثر تاریخی از قرار گرفتن آن در زمره آثار فرهنگی و تاریخی کشور خوشحال می شود، در صورتیکه نباید چنین باشد و در مورد دیگری که خود بخاطر دارد اینکه: در سالهای اخیر در مقابل ایجاد پروژه هایی همچون سدسازی و یا جاده سازی و مترو در مکانها و مسیرهای تاریخی که احیانا خطراتی را برای آن مکانها بدنبال داشته، بجای تفکر و همراهی کردن در پیش بردن پروژه ها بیشتر به حاشیه سازی های بی مورد دامن زده شده است، که در اغلب اوقات این موارد از نگاه جزیره ای به موضوعات میراث فرهنگی کشور و ناآگاهی و یا کم آگاهی از اولویت های قابل فهم برای توسعه کشور ناشی می شود. شاید شنیدن این سخنان از نگارنده که خود در کسوت باستان شناس و در لباس خدمتگذاری به میراث فرهنگی این کشور است، برای اهالی میراث دور از انتظار باشد لیکن هدف این است که جامعه باستان شناسی و جامعه خدمتگذاران میراث بیشتر از پیش از نگاه تک بعدی و جزیره ای به مسائل این چنینی دور شده و بخوبی مسائل و اولویت های اساسی کشور را درک کرده و بنحوی در پیشبرد اهداف سرزمینی حرکت نماید که در کنار حفاظت و توجه به میراث فرهنگی کشور سایر مسائل و ملزومات اساسی کشور را نیز بیشتر از گذشته مدنظر داشته باشند.

در باستان شناسی مدرن مبحثی مطرح است بعنوان باستان شناسی مانع تخریب، که این مبحث در واقع شیوه ها و یا اساساً تفکری را دنبال می کند که بواسطه آن مطالعه بر روی محوطه های باستانی انجام می گیرد بدون اینکه نیازی به کندن آن محوطه باشد و احیاناً ابزارها و شیوه های چنین مطالعه ای می تواند ابزارهای مغناطیسی و تصویربرداری باشد و بزرگترین توجیه چنین کاری هم این است که یک محوطه ی باستانی که به مثابه ی یک برگ نوشته ی دست نخورده است با حفاری برای همیشه از جای خود پاره و خارج نشود و فرصت مطالعه ی چه بسا بهتر و کاملتر نیز برای آیندگان مهیا باشد که مسلما چنین روش هایی برای مطالعه بسیار با اهمیت و از احساس مسئولیت زائد الوصفی ناشی می شود و اما اینکه چقدر این موارد در باستان شناسی و در نگاه کلان تر در حفاظت از میراث فرهنگی کشور و در سطحی باز هم کلان تر در نگاه به ضروریات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور در کنار هم و با رتبه بندی و اولویت دادن به آنها مد نظر قرار می گیرد؟ در جواب باید گفت که متأسفانه در عمل نگاهها این چنین جهت گیری هایی را نشان نمی دهد.
در مقابل این پرسش که چرا آثار تاریخی هزاران و یا صدها ساله که در زیر زمین مدفون است، باید پژوهش و ثبت و ضبط شوند؟ پاسخ این است که این مکانها کاوش می شوند چون فکر می شود بقایایی در آنها نهفته است که می تواند برای اولین مرتبه پرده از روی برخی مجهولات برداشته و فرهنگ و هویت آن دوران را بازگو نماید. حال اگر با روش مطالعه روی زمینی و بدون نیاز به کندن معلوم شود که اساساً میان دو یا چند تپه تاریخی فرق چندانی نیست، می توان نتیجه گرفت که لزومی به حفاظت و پژوهش از همه آنها نیست، همچنانکه بعنوان مثال در برخورد با مقابر اسلامی دوران معاصر و یا با قدمت چند صد ساله که ممکن است حتی شیوه تدفین و یا کتیبه های آن متفاوت و یا حاوی اطلاعات خاصی باشد، بدلیل فراوانی و مشابه بنظر رسیدن آنها، بعضاً از کنار آنها بی اهمیت عبور می شود و یا حداقل به ثبت و حفاظت از همگی آنها اقدام نمی شود و در حالیکه هیچ دو چیز کاملا یکسانی اساساً یافت نمی شود، لیکن این چنین چشم پوشی از حفاظت تمامی آنها به دلیل فراهم کردن بسترهای لازم برای ایجاد تأسیسات نوین چندان هم غیر منطقی بنظر نمی رسد.

حال بدنبال این سخنان بر می گردم به درجه اهمیت ثبت و ضبط فضاهای معماری فرسوده و یا به اصطلاح معمول همان بافت های تاریخی با این پرسش که آیا اساسا ثبت و ضبط همه آثار و اماکن گذشته بعضاً مشابه ضرورت دارد و یا خیر؟ در جواب باید گفت تا مادامیکه که آن اثر تاریخی معرف فرهنگی از دوره و مکان خاص نباشد و به عبارت دیگر اگر تکرار مکررات باشد، ضرورتی برای حفظ و نگهداری آن دیده نمی شود، چون از یکطرف مشت نمونه خروار است و از طرف دیگر با یک نگاه ساده نیز روشن است که اگر قرار باشد هر آنچه از گذشته باقی مانده ثبت و به همان شیوه حفظ و نگهداری شود، بالاخره یکروزی فضا کاملا بسته و زندگی از جریان عادی خود خارج خواهد شد.

ولذا برخلاف رویه ای که برخی ها در سالهای اخیر با نگاه بظاهر علمی و اما متحجر گرایانه در قبال ایجاد پروژه های ضروری کشور به بهانه لطمه خوردن به میراث فرهنگی کشور در پیش گرفته اند، و یا اینکه انتظار دارند تمامی آثار گذشته با هر درجه اهمیت ثبت و ضبط شود، حتی بدون اینکه راه حل مرمتی و طریقه استفاده ی بهینه از آنها را نیز مشخص نمایند، پیشنهاد این است که اولاً بجای خرده گرفتن از ایجاد پروژه های عمرانی کشور که اولویت ایجاد آنها بر کسی پوشیده نیست، تا حد ممکن و در حداقل زمان ممکن باید به فکر نجات و مطالعه آثار بود، البته همچنانکه گفته شد نجات دادن و مطالعه آثار لزوماً به معنی خارج کردن آثار نیست بلکه این میسر می تواند با استفاده از ابزارها و تکنولوژی مدرن شناسایی احیانا بدون نیاز به انجام حفاری نیز باشد. ثانیاً حساسیت از حفاظت و پژوهش آثار با توجه به درجه قدمت، تعداد آنها (فراوانی)، الگو بودن از فرهنگ مکان و دوره ای خاص، مدفون بودن و یا نبودن آنها، می بایست رتبه بندی و اولویت بندی شده و پس از آن برای ثبت ، ضبط ، تملک، تعمیر ، نگهداری و بهره برداری از آن فکر اساسی صورت بگیرد. در این صورت و با این نگاه همه جانبه و رو به رشد است که میراث فرهنگی درکنار توجه به سایر ضروریات و ملزومات اساسی مملکت، پویا و بالنده است و می توان از آن بعنوان میراث فرهنگی مانع تخریب یاد کرد.


باستان شناس پژوهشکده باستان شناسی درسازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور


انتهای پیام/

کد خبر 139302146